مهدا جانمهدا جان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

برای گل دخترم

عکسای ویییییییییجه

دخترم این عکس تقریبا مال یک ماه پیشه... اینم ماه رمضونه خونه پسر عمو مهدی...که شما خیلی ناراحت میشدی اگر بهتون بربری نمیدادن... اینم دیشب انداختیم...خیلی بانمک شدی عسلم..   اینم ماه رمضون خونه عمه اعظمه...بغل علی (پسر خواهر شوهرم)نشستی...(اولای مهمونی) شما دیگه هیچ کسو نمیشناسی...(آخر مهمووونی)   مهدا و عسل دختر جاری خواهرشوهرم.17 روز مهدا بزرگتره... مهدا خانوم یه دست گوشتی گیر آورده شروع کرده به خوردن...!!!   مهدا و آوین نوه دایی بابا محسن که مهدا خانوم ما دو روز بزرگتره...   قربون دختر قند عسلم... ...
11 شهريور 1392

بدون عنوان

سلام گل دخترم. خیلی دلم میخواد بتونم هر روز بیام وبلاگتو بروز کنم ولی متاسفانه... شما ماشالله بزرگ شدی.دو روز دیگه واکسن 6 ماهگی باید بزنی...الهی بمیرم.خدا کنه که اذیت نشی... مامانم شما الان خوب متوجه همه چی میشی و نسبت به اینکه کسی صدات کنه واکنش میدی... مامان وقتی حاضر میشه شما جیغ و داد میکنی که تو رو بغل کنم....با خودم ببرم ددر.... بابایی از سر کار میاد خودتو واسش لوس میکنی و میخندی میری تو تو گردن مامان خودتو قایم میکنی.... یک هفته تهران رفته بودیم پیش مامانی و عزیز... از اون جا بود که شما عادت بدی پیدا کردی...دیگه زمین بند نمیشدی...مدام باید بغلت میکردم...تا اینکه تحریم شدی... نه خونه عمه و نه عمو....دو روز بعد شما نسبت...
11 شهريور 1392
1